شب
در پی صبح
شب باز خواهد امد ،
با این همه ،طلوع افتاب
چه نفرت اور است ،دریغا...
در پی صبح
شب باز خواهد امد ،
با این همه ،طلوع افتاب
چه نفرت اور است ،دریغا...
به چه می ماند؟
با امواج سپیدی
که قایق در پی خود باقی می نهد
قایقی که با حرکت پارو
در سپیده دم میگذرد
شاهزاده گفت.. سلام تو که هستی ؟
من روباهم
شاهزاده به اوگفت..بیا با من بازی کن ، روبا ه گفت.. من نمی توانم با تو بازی کنم.من که اهلی نشده ام
شاه زاده پس از کمی تامل گفت.. (اهلی شدن ) یعنی چه؟
روباه گفت (اهلی شدن ) ،یعنی (علاقمندشدن... )
شا هزاده گفت علاقمند شدن؟
روبا ه گفت بلی تو برای من هنوز پسر بچه ای مانند هزار پسربچه ی دیگر ومن محتاج تو نیستم ،ولی تو اگر مرا اهلی کنی ، هر دو به هم نیازمند می شویم.
من برای تو در دنیا یگانه دوست خواهم بود وتو برای من در عالم ، همتا نخواهی شذ
شاهزاده گفت.. کم...کم می فهمم یعنی چه ؟
روباه گفت اگه تو مرا اهلی کنی زندگی من از یکنواخت بودن در می اید انگاه با صدایی اشنا خواهم شد که با صدای دیگران تفاوت دارد
شاهزاده گفت.. من به تو علاقمند شدم پس تو را اهلی خواهم کرد
اب را گل کردندوچشم ها را بستند وچه با دل کردند
سهراب کجایی اخر
زخم ها به دل عاشق کردند
خون به چشمان شقایق کردند
تو کجایی سهراب
عشق را دار زدند
همه جا سایه ی دیوار زدند
ای سهراب کجایی که ببینی دل خوش مثقالیست
دل خوش سیری چند ؟؟!!
صبر کن سهراب
قایقت جا دارد؟؟!!
به سلامتی دوستی که مثل خط سفید وسط جاده ها که پا به پات می اید¤¤¤
به سلامتی زنجیری کهصد سال زیر برف وبارون می مونه ، می پوسه ولی از هم جدا نمی شن ¤¤¤
به سلامتی لرزش دست پیرمرد ها ¤¤¤
به سلامتی بچه هایی که بعد از شیمی درمانی از پدرشون می پرسن ×که شبییه لو نالدو یا یاروبرتو کار لوس !
بعسلامتی بیلی که هر چه قدر توی خاک بره براق تر می شه ¤¤¤
از گل افتابگردان پرسیدند
چرا شبها سرتو پایین می اندازی .گفت × ستاره چشمک می زنه نمی خواهم به خورشید خیانت کنم به سلامتی اونایی که مثل گل افتاگردان
به سلامتی اونایی که صد لایه ایزو گامشون می کنی ولی باز هم ازشون معرفت چکه می کنه ¤¤¤
به سلامتی پاک کنی که غلط های زندگی دیگران را پاک می کنه ¤¤¤
قدم ، قلم ، قسم
سه چیز را پاک نگهدار×
جسم ، لباس ، خیال
از سه چیز کاربگیر ×
عقل ، همت، صبر !
از سه چیز خود را نگهدار ×
افسوس ، فریاد ، نفرین کردن
سه چیز را الوده نکن ×
قلب ، زبان ، چشم
اما سه چیز را هیچگاه فرامش نکن ×
خدا ، مرگ ، دوست خوب ... اردتمندیم
که سکوت می کند که تو بار ها صدایش کنی
مردم این زمانه فقط به دنبال شکستند
خورشید باش که اگرخواستی به کسی نتابی ،نتوانی
ارتفاع برج راازروی سایه ان می توان اندازه گرفت وعظمت مردراازروی عده حسودانش.
در دل زمستان من سرانجام اموختم که تابستانی شکست ناپذیر در درونم نهفته است.
مردم تنهادریک چیز مشترک اند ،همه باهم فرق دارند.
ازدواج.وقتی که دو نفر تبدیل به یک نفرمی شومد اما مشکل اینجاستکه دقیقا کدام یک
خانه داری.مجموع کار هایی که درون خانه صورت می گیرد شامل خوابیدن تا لنگ ظهر
انتیک.وسیله ای که اجداد شما خریدهاند وپدر ومادر شما خود را ازشر ان ها خلاص کرده اندوحالا شما دوباره برای خرید ان پول گزافی می دهن
روزمه.جمع اوری اطلاعات غلط درباره ی خودبه منظور دستیابی به یک شغل پر در امد
تمام روز
خیره درایینه گریسته ام
تنهایی چهرهی جوانی ام را
به دست وهم سرد سپرده است
من کیستم
همانند حس گمشده ای در تاریکی
پی سوسوی نوری کور
بر فراز اسمان مه الود
وجودم را در دست شب می گنجانم
تا نیایش هایم
مرا پناه دهد به خانه ای روشن
تا جوانی ام را
از تنهایی پس بگیرم
به خانه برگردی
در را که باز می کنی
چراغت را که روشن می کن
یعنی تنهایی...